یه ماه جدید یه شروع جدید. دوباره باید بگم که چقدر مناسبت ها رو و یادآوری ها رو دوست دارم. از اون بیشتر چیزهای ارزشمند و دوست داشتنی رو که با این گذر زمان قدیمی تر و ارزشمندتر میشن. مثل دوستی ها مثل روابط مثل همین وبلاگ مثل کانالم که جزو کارهای این ماهم آپدیت کردنش بود و متوجه شدم بیشتر از یک سال از عمرش میگذره و فقط برای بایگانی افکار و نکاتی بود که میخواستم داشته باشم و گاهی بتونم بهش رجوع کنم. جالب بود اصلا یادم نبود که یه روزی من این چیزها رو نوشتم و
اشتراک گذاری در تلگرام
بعنوان یه دختری که بخش زیادی از زندگیش رو در نقش اتنا و ارتمیس زندگی کرده با کلی دستاورد در بیست و چند سالگی دستاوردهایی که شاید ارزوی خیلی از ادمها حتی توی دهه چهارم زندگی باشه کاملا میدونم و احساس کردم و زندگی کردم نقش یک دختر جنگجوی با پشتکار رو که برای اهدافش میجنگه و تلاش میکنه و بعنوان کسی که کاملا این نقش رو سالها به خوبی زندگی کرده میدونم که چقدر این نقش میتونه مثل بقیه نقشهای زندگی اگر منحصرا زندگی بشه خسته کننده و دوست نداشتنی باشه.
اشتراک گذاری در تلگرام
بالاخره بعد از چهار سال شهروند کانادا شدم. خدا رو شکر حتی با وجود کرونا و تاخیرهای ناشی از آن خوش شانس بودم و پرونده من مطابق زمان پیش بینی شده پیش رفت. ماه آگوست امسال برام پر از معجزه و اتفاقای خوب و خاطرات قشنگ بود. بعد از اینهمه مدت سختی و سیر ثابت همه اتفاقایی که منتظرشون بودم بالاخره ورق برگشت. یه پیشنهاد شغلی خوبء شهروندی کانادا و خاطرات قشنگ تابستون. الان مثل همیشه میخوام آٰرزو کنم ای کاش این خاطرات خوب موندگار بودن ولی خودم هم میدونم که شاید اون
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت